زبانحال حضرت خدیجه سلاماللهعلیها قبل از وفات
نـمـیآیـد نـفـس از سـیــنـه بـالا دمِ آخـر به من رو کـرده غـمها کـمی بنـشـین کـنارم! بـیـقـرارم دلـم خـیـلی پـریشان است أسـما تو را جانِ هر آنکه دوست داری حواست بعدِ من باشد به زهـرا خصوصاً وقتِ پهلـو دردهایش به جـایِ من کـنـارش باش آنجا غمِ بیمادری و بغض، سردرد بـمـیـرم! دخـتـرم میافـتـد از پا بـرای درد بـازویـش دعــا کـن گـلـم را لحـظـهای نـگـذار تـنها به تو زحـمت نخواهد داد قطعاً فـــــــدایِ رأفــتِ أمّ أبـــیـــهـــا فقط شرمنده! چون دستش شکسته کمک کن تا بپـوشد چادرش را بگو «عجّل وفاتی» را نخـوانَد اگـر چه داغ دیـد از دارِ دنـیـا! |